مصدوميت كودكانه
امروز صبح بابايي حدود ساعت 10 اومد خونه مرخصي گرفته بود.نازنينم وقتي بابايي رو ديدي همينجوري خوشحالي مي كردي و بازي گوشي كه يه دفعه رفتي روي صندليت با صورت اومدي روي زمين و البته خوردي به ديوار واي خداي بزرگ اول فكر كردم دماغت شكست ولي خدارو شكر سرت خورد به ديوار وگرنه با دماغ ميومدي روي زمين و نميدونم چه اتفاقي مي اوفتاد . اين صندليه پلاستيكي خيلي سبكه يه بار هم با پشت سر خوردي زمين بايد يه صندليه سنگين برات بخرم . رهاي نازنينم وقتي به دنيا اومدي خدا برات يه فرشته نگهبان گذاشت (البته همه ني ني ها دارن ) فرشته تو هميشه مراقبته و يه وقتايي از يه خطراتي ميليمتري رد مي شي كه من واقعا شوكه مي شم و كاملا معتقدم كه يه نفر نجاتت م...
نویسنده :
مامان شیما
15:6